معنی رودی در مازندران

حل جدول

رودی در مازندران

نیکا


رودی در استان مازندران

نیکا


رودی در مازندران و نامی دخترانه

نیکا


رودی درفرانسه

رن، مارن، سون، لِر، لوار


رودی درروسیه

اوب، ولگا، لنا

آمور، یانا

اکا، اوب، لنا

لنا، ولگا

دن، لنا، ولگا، آکا

ام، اوب، لنا

اوب، لنا

ولگا

اوب، ولگا

ام

لنا، ولگا

ام، لنا

اکا

اوب

ولگا، لنا

آکا، ‌لنا

لنا

لغت نامه دهخدا

رودی

رودی. (اِخ) حارث بن مسلم رودی رازی، از روات است و حسین بن علی بن مرداس از وی روایت کند. (از معجم البلدان).

رودی. (اِخ) حسن بن مظفربن ابراهیم رازی رودی مکنی به ابوعلی از روات است و از ابی سهل موسی بن نصر رازی روایت دارد و ابوبکربن مقری از وی روایت کند. (از لباب الانساب).

رودی. (ص نسبی) منسوب به روده که محله ای (یا قریه ای) بوده است به ری. (از انساب سمعانی). رجوع به روده شود.


مازندران

مازندران. [زَ دَ] (اِخ) (دریای....) بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. ارقانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خزر در همین لغت نامه شود.

مازندران.[زَ دَ] (اِخ) منطقه ٔ کوههای مرتفع، که قسمت عمده ٔ آن از سلسله ٔ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف بود. ظاهراً از قرن هفتم، تقریباً مصادف با زمان فتنه ٔ مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه ٔ مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم «مازندران » بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه ٔ مازندران بر منطقه ٔ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیه ٔ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنه ٔ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیه ٔ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیه ٔ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانه ٔ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگه ٔ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس، هراز، رودبابل، تالار، تجن، نیکا، قره سو.
محصولات مهم مازندران از این قرار است: برنج، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه، کنف، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیه ٔ جنگلها و محصولات حیوانی. زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است: ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دوره ٔ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفه ٔ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است. از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است: 1- ساری - حومه، دودانگه، چهاردانگه. 2-بهشهر - حومه، گلوگاه، یانه سر. 3- شاهی - حوم، سوادکوه. 4- شهسوار - حومه، رامسر. 5- نوشهر - حومه، چالوس، کلاردشت. 6- بابل - حومه، بابلسر، بندپی. 7- آمل - حومه، لاریجان 8- گرگان - حومه، علی آباد، کردکوی، بندرشاه. پهلوی دژ، گومیشان، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس) - حومه، مراوه تپه، گوکلان (کلاله)، مینودشت، رامیان، داشبرون. 10- نور - حومه، چمستان، بلده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریه ٔ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156):
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد.
فردوسی.
سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران.
فردوسی.
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گذار همانا برافکند.
خاقانی.
روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست
چون بشکند نهال ستم یا برافکند.
خاقانی.
به مازندرانم ظفربایدی
که دیوانش را تن بتن کشتمی.
خاقانی.
و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود.


قوروقچی رودی

قوروقچی رودی. [ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، سکنه ٔ آن 428 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات، حبوب، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


دریای مازندران

دریای مازندران.[دَرْ ی ِ زَ دَ] (اِخ) دریای خزر. بحر خزر. دریای گرگان. رجوع به «التدوین » و خزر در ردیف خود شود.


چشمه مازندران

چشمه مازندران. [چ َ م َ زِ دَ] (اِخ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: «چشمه ای است در موضعی از توابع مازندران که بنابر آنچه در عجایب المخلوقات مسطوراست در قعر آن چشمه کرم بسیار است و جمعی که آب از آنجا بردارند اگر یکی از آن کرمها در زیر پای آرند فی الحال آب سبو گنده شود». (از مرآت الخیال ص 282).


آن سوی رودی

آن سوی رودی. [ی ِ] (اِخ) گروهی از مردم گیلان که میان سپیدرود و کوه نشینند. و آنان را یازده ناحیت است: خانکجال، ننک، کوتم، سراوان، پیلمان شهر، رشت، تولیم، دولاب، کهن رود، استراب، خان بلی. (حدودالعالم).

سخن بزرگان

رودی

بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانوهایت زندگی کنی.

معادل ابجد

رودی در مازندران

777

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری